بیوگرافی و ادبیات

معرفی رمانی که خواندن آن خطرناک است

گروسمن در طول مدت حضورش در خط مقدم گفت که فقط می تواند یک کتاب بخواند، جنگ و صلح. وقتی تمام شد دوباره شروع کرد. از اندازه و عنوان زندگی و سرنوشت مشخص است که گروسمن می خواست رنجی را که او را احاطه کرده بود با کلاسیک خود که شایسته تولستوی است، ارج بگذارد. تفاوت این بود که تولستوی از تهاجم ناپلئون زندگی نکرده بود و رمان او بر نخبگان سن پترزبورگ و مسکو متمرکز بود. این تا حد زیادی داستان شاهزاده ها، شاهزاده خانم ها، کنت ها، کنتس ها، دیپلمات ها و ژنرال ها است. زندگی و سرنوشت داستان مادر، پدر، دختر و پسر است. هیتلر، آیشمن و استالین نیز آنجا هستند، اما در بیشتر موارد آنها پس‌زمینه‌ای شوم را تشکیل می‌دهند، همیشه حاضر اما عمدتاً دور و همیشه از عواقب دستوراتشان جدا هستند.

بین خواننده و ستمگران در حال ظهور، ما پرتره هایی از کسانی را می یابیم که در آتش متقابل گرفتار شده اند. فصل‌های کوتاه و قابل هضم بین میزهای غذاخوری خانوادگی، اردوگاه‌های اسیران جنگی و روباه، سوسو می‌زند، جایی که گروسمن، در قسمت به قسمت، پیش پا افتاده‌ها و پوچ‌های جبهه شرقی را به هم می‌دوزد. «یکی از سربازان آواز می‌خواند؛ دیگری چشمانش نیمه بسته، پر از پیش‌بینی وحشتناک بود، سرباز سومی به فکر خانه بود، سربازی نان و سوسیس می‌جوید و به سوسیس فکر می‌کرد؛ سرباز پنجمی که دهانش کاملاً باز بود، تلاش می‌کرد. برای شناسایی پرنده روی درخت.”

منظره ای که بروگلی از تاریخ با جزئیات فراوان توصیف می کند. در ابتدا گروسمن در جنگ جهانی دوم در خط مقدم جنگ و صلح را می خواند اما بعد از آن در نیمه ی راه از داستان های حماسه ای تولستوی دست کشید و در داستان های کوتاه و بی زمان و کیهانی کوچک چخوف غرق شد. در یکی از این قسمت ها او به دنبال زن جوانی به نام سوفیا است که در راه آشویتس با پسر کوچکی به نام دیوید آشنا می شود.

در سال 1941، مادر یهودی گروسمن توسط نازی ها در یک اعدام دسته جمعی در اوکراین کشته شد و گزارش او از اردوگاه مرگ آزاد شده در تربلینکا به عنوان مدرک در نورنبرگ ذکر شد. زندگی و سرنوشت به همان اندازه که درباره جنگ است، رمانی درباره نسل کشی است.

هنگامی که آنها می رسند، داوود به مرگ محکوم می شود. سوفیا پزشک است و نازی ها حاضرند از او در امان باشند. او رد می کند. در عوض، سوفیا به سمت مرگ خود می رود تا بتواند دیوید را در اتاق گاز نگه دارد و به او اجازه می دهد احساس پسر بودن کند و به او اجازه می دهد احساس کند که یک مادر است.

اعمال محبت آمیز

لیندا گرانت، رمان‌نویسی که پس از دیدن نام گروسمن در پاورقی‌های بیور، زندگی و سرنوشت را انتخاب کرد، می‌گوید: این رمان مملو از «اعمال محبت‌آمیز روزمره است که انگیزه اخلاقی نیست، بلکه انگیزه‌های لحظه‌ای است». سمی که تقریباً در همه رشته های داستان مردم را علیه یکدیگر قرار می دهد ایدئولوژی است. سربازان، انقلابیون و غیرنظامیان به طور یکسان توسط استالینیست های خودپسند محکوم می شوند. آنها هم برای زنده ماندن به بی گناه خیانت می کنند. گروسمن می دانست زیرا برای او هم اتفاق افتاده بود. او به خطر افتاده بود و دیگران را به خطر انداخته بود، نه برای موفقیت، بلکه صرفا برای زنده ماندن. گرانت به بی‌بی‌سی کالچر می‌گوید: «درس این است که شما نباید به ایدئولوژی فراگیر اعتقاد داشته باشید، این برخلاف یقین اخلاقی است.»

گروسمن می دانست که چنین رمانی هرگز در زمان استالین نمی تواند منتشر شود، اما در سال 1961، پنج سال پس از سخنرانی نه چندان محرمانه خروشچف، باید احساس می کرد زمان خوبی برای امتحان کردن است. آن آخرین فرصت بود. با این حال، وقتی گروسمن دست‌نوشته‌اش را تحویل داد، کا‌گ‌ب از او بازدید کرد و آپارتمان او را غارت کرد و سه نسخه از نسخه خطی را مصادره کرد. یکی روی میز ایدئولوگ و سانسور ارشد حزب، میخائیل سوسلوف می‌نشیند، که گفته می‌شود گروسمن را به دفتر خود احضار کرده بود تا توضیح دهد که زندگی و سرنوشت آنقدر خطرناک است که نمی‌توان آن را «دو تا سیصد نفر دیگر» منتشر کرد. سال‌ها” – اگرچه این نقل قول توسط زندگی‌نامه گروسمن، یوری بیت یونان مورد سوال قرار گرفته است.

اغلب می گویند که جنگ دروه های طولانی ناراحتی روحی روانی دارد اما مگر آن ها لحظات وحشتناک جنگ را تجربه کرده اند. زندگی هیچ وقت فرصت تصیح اشتباهات را به ما نمی دهد. ما محکوم هستیم فصل به فصل زندگی خود را ورق بزنیم. در این کتاب همان طور که خوانند با شخصیت ها آشنا می شود روند داستان نیز آرامش بخش تر می شود اما بعد هر 50 صفحه با صحنه ای دلخراش مواجه خواهیم شد.

خروشچف گشایش جدیدی را آغاز نکرده بود، اما سخنرانی او ناخواسته شمعی را در تاریکی شعله ور کرد که آنقدر می سوزد تا زندگی و سرنوشت وجود داشته باشد. گروسمن چند سال آخر عمرش را در حالت افسردگی شدید گذراند و به دوستانش گفت که کتابش «دستگیر شده است». در سال 1964 در حالی که کتابش پشت میله های زندان درگذشت. اما یک دهه بعد، نسخه‌ای از آن در میکروفیلم از اتحاد جماهیر شوروی خارج شد و در سال 1988، تحت سیاست گلاسنوست میخائیل گورباچف، سرانجام روس‌ها و اوکراینی‌ها اجازه گرفتند شاهکار گروسمن را در دستان خود نگه دارند. به نوعی حقیقت به نظر می رسد راهی برای فرار از چنگال رژیم های توتالیتر پیدا کند. همین را به ندرت می توان در مورد راستگویان گفت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا